دراکولا
اکثر ما تا اسم دراکولا می آید یا یادی از یک خون آشام میکنیم یا یاد فیلمهای ترسناک و .... میکنیم...دراکولا و قصرش در کشور رومانی حقیقت دارد :
احتمالا شما داستان دراکولا رو یک افسانه می دونید ، در حالی که این فقط یک افسانه یا قصه برای ایجاد دلهره در بین ما نیست ، بلکه دراکولا واقعی است! اگه دوست دارید اطلاعات بیشتری از دراکولا بدونید بهتره متن زیر رو به دقت بخونید، می دونم که پشیمون نمی شید...
داستان کتاب دراکولا اثر برام استوکر
جوانی انگلیسی مامور بنگاه معاملات ملکی به نام جاناتان هارکر برای فروش خانه ای در انگلستان، نزد کنت دراکولا ، مردی بلند قامت و سیاه پوش با سبلتی سفید به ترانسیلوانی (رومانی) می رود ، ولی زود درمی یابد که کنت پس از خرید ملک جاناتان را در قصرش زندانی می کند و خود با کشتی عازم لندن می شود و در راه همه خدمه کشتی را به خواب مصنوعی فروبرده می کشد و در لندن نیز نامزد هارکر را به چنگ می آورد و با مکیدن خونش و تزریق خون خود به وی ، از دختر جوان ، غولی خون اشام می سازد. در این میان ، هارکر از محبسش می گریزد و به لندن می آید و با یاری دکتری هلندی که در شناخت خون آشامان خبره است ، به جستجوی دراکولا دراکولا بر می خیزد که عاقبت پس از ماجراهای هولناک بسیار، به دست دکتر کشته می شود.
خب حالا که متنو که خوندید به این می رسیم که دراکولا کی بود و بعد از این می تونید به سوالاتی از جمله: دراکولا چه شخصیتی داشت؟ دراکولا در چه قسمتی از جهان زندگی می کرده؟ برای چی اونو فردی خونخوار می دونند؟ آیا دراکولا هنوز هم زنده است؟! و ... پاسخ دهید.
دراکولا که بوده است؟ دراکولا، شاه ایالت والاشی در قرن 15 میلادی بود. والاچیا ناحیه ای در دشت سفلای دانوب واقع در رومانی ، بین کارپات و ترانسیلوانی و مولداوی و دریای سیاه است که در آن زمان و به مدت هزار سال به قلمرو پادشاهی مجارستان تعلق داشت. دراکولا به دلیل درنده خویی و سفاکی ولاد سپوزنده لقب گرفت و گویا هنوز مادران ترانسیلوانیایی کودکان ناآرام را از آمدن دراکولا می ترسانند.پسر ولاد دوم دراکول معروف به شیطان است که از 1436 تا 1442 و بار دیگر از 1443 تا 1447 بر والاشی سلطنت کرد و در همان سال 1447 کشته شد. دراکولا و پدرش دراکول هر دو ولاد نام داشتند و و دراکول دراکولا ( اژدها و پسر اژدها ) لقب است نه اسم و به معنی شیطان یا دیو به رومانیایی است که اژدها نیز معنی می دهد. ولاد دراکول پدر دراکولا به فرمان قیصر به عضویت فرقه ای به نام اژدهای سرنگون درآمد(این فرقه برای کمک به اشراف کاتولیک مذهبی به منظور مقابله کارساز با عثمانیان مسلمان تاسیس شده بود).دراکول پس از عضویت در این گروه با شنل خاص اعضا فرقه که نقش اژدهای سرنگون، نشانش بود شمشیر زد و به همین جهت ، ولاد اژدها لقب گرفت. اما پسرش ، چنانکه گذشت دو لقب داشت سپوزنده و دراکولا ( یعنی پسر دراکول یا پسراژدها ).در بعضی زبان ها لغت vampire ، مرده شبگرد خون آشام تقریبا مترادف شیطان است و شاید بدین جهت ، دراکولا ، زالو صفت و خون آشام پنداشته شده باشد.اما بیگمان مطلب بدین سادگی هم نیست و ما به موقع ، بدان خواهیم پرداخت.
دراکولا پیش از ظهور واژه ((سادیک)) ، آزارگر ، خوی آزارگری داشت و ظاهرا الهام بخش مارکی دوساد معروف بوده است که 500 سال پس از ان او دیده به جهان گشود. علاقه بیمارگونش به سیخ و میخ کشیدن انهم با نیزه یا میخ چوبینی سر پهن تا زجر و درد بیشتر شود و مرگ هرچه دیرتر فرا رسد)، پوست بازکردن ، زنده زنده سوزاندن ، گوش و بینی و دست و پا بریدن،پختن آدم در دیگ پر از آب جوش یا افکندنش در قفس جانوران درنده گرسنه ،میخ بر یر کوفتن،زنده به گور کردن ، واداشتن شوهران به خوردن گوشت همسرانشان و یا الزام مادران به خوردن گوشت فرزندانشان، زبانزده خاص و عام بود و چنانکه گفتیم این نگونبختان فقط عثمانیان نبودند، بلکه دراکولا ، مسیحیان آلمانی و بلغار و مجار و رومانیایی را نیز که به اسارت می گرفت ، همانگونه شکنجه و زجرکش می کرد. از مهیب ترین کشتارهایش ، قتل عام دلخراش مردم بیگناه شهر برازف در 2 اوریل 1459 است که در همان زمان ، شرحش نوشته شد و انتشار یافت . دراکولا همه اسرا از زن و مرد و کوچک و بزرگ و خواجه و درویش را بر فراز تپه ای به سیخ کشید و خود در میان جنگل آن زجر دیدگان مصلوب ، کنار نمازخانه ای که همان روز آتش زده ویرانش ساخته بود ، به غذا خوردن پرداخت ، در حالی که مزدورانش ، در کنار میز طعام ، از بعضی اسرا ، زنده زنده پوست می گشودند! در همان سال در روز عید پاک ، پانصد نجیب زاده را با سیخ درسپوخت.می گویند سلطان مراد دوم عثمانی یکبار از مشاهده بیست هزار تن اسیر جنگی که دراکولا آنان را به سیخ کشیده و جنگلی از دارهای درسپوختگان به پا داشته بود ، به حالت تهوع افتاد! (حالتون چطور یاس شما؟!!) و بالاخره ....دراکولا پس از جنگ و گریزهای زیرکانه اش در سالهای 1462 و 1461، به دست سلطان محمد دوم (فاتح قسطنطنیه) به مقام والای شهادت رسید. فکر نکنید که دراکولا به همین راحتی مرد ، داستانش مفصله...اگه خیلی علاقه مند هستید می تونید کتابشو تهیه کنید و ببینید این دراکولا عجب مارمولکی بوده! بعد از کشته شدن دراکولا توسط قشون عثمانی سر او را بریده و به قسطنطنیه فرستادند و بر سیخ کرده و به نمایش عموم گذاشنتد.راهبان هموطن دراکولا ،تن بی سرش را مخفیانه به جزیره ای کوچک به نام سناگوف در نزدیکی بخارست بردند و او را بی نام و نشان به خاک سپردند. اما هنوز هم محل دفن دراکولا مانند خودش پر رمز وراز است...
پس فهمیدیم که دراکولا فرد خونریزو ، کثیفو حیوان صفتی بوده، در مطالب بعدی به این می پردازیم که چرا دراکولا را فردی خونخوار می نامند...
چرا ولاد بعدها به دراکولای خون آشام لقب گرفت
گفتیم که استوکر برای نگارش رمانش ، سال ها به تحقیق و پژوهش پرداخت و با کمک جمعی از محققان مانند ریچارد برتون (مترجم هزار و یکشب) و شرق شناس مجار ( استاد دانشگاه بوخارست) آرمینیوس وامبری مطالعات زیادی رو انجام داد و به نتایج مهمی هم برای کتابش دست پیدا کرد که برخی از این مطالب در پایین ذکر شده است.
در بعضی افسانه های قدیم و یا پاره ای روایات شفاهی ترانسیلوانیا ، امده است که دراکولا پس از مرگ به مردی خون آشام (Vampire-Wampyre) تبدیل شده که با شیطان مراوده داشته است. این واژه Vampireکه نخستین بار به سال 1746 در زبان فرانسه باب شد ، ضبط صربی واژه ایست که در زبان های اسلاویایی و تاتاری و فنلاندی و غیره( به صورت های (Oupyr , vapir وجود دارد. به قولی دیگر استوکر در دستنویس به زبان آلمانی متعلق به قرن 15 میلادی در شرح فجایع و جنایات دراکولا دید که در توصیف دراکولا واژه wutrich (آدمکش) به کا رفته است و میان ان واژه و لغت Wampyr که وامبری گفته بود در افسانه های کهن مربوط به دراکولا ، او را بدان صفت وصف کرده اند شباهتی یافت . هرچه هست ، مشابهت میان آن دو واژه و یا شهرت نامیمون دراکولا به سفاکی باعث شد تا استوکر کاری بکند کارستان ، یعنی موجودی بیافریند شهره آفاق : دراکولای خون آشام در سرزمینی که در آن روزگار و هنوز امروزه روزنیز تا حدی ، در اروپا ، گمنام و ناشناخته بود و هست!
اما چگونه و چرا ولاد دراکولای تاریخ ، در رمان استوکر ، خون آشامی شد که وصفش به اجمال گذشت و در همه فیلم های کنت دراکولا نیز وی با همین تواناییهای اهریمنی نمودار می شود؟
بیکمان ولاد دست کم دو شرط خون آشام شدن پس از مرگ را داشت : نخست اینکه جنایتکاری خونخوار بود و دو دیگر بدینجهت که با قبول کشیش کاتولیسیسم رومی ، آیین ارتودکس نیاکانش را ترک گفته ، مطرود کلیسا شده بود. معهذا گمان نمی رود که روستاییان سرزمین دراکولا ، باور داشته اند که او پس از مرگ ، خون آشام شده باشد. و هم اینک نیز بر این اعتقاد نیستند. گفتیم که در رسالات هجو آمیز ژرمنی عصر ، او را خونریز و سفاک ، یعنی قاتل و آدمکش نامیده اند و احتمال دارد که این واژه ، مفهوم (( ومپایر)) را به استوکر الهام بخشیده و یا القا کرده باشد. و بنابراین تکرار می کنیم که(( دراکولای خون آشام ، آفریده استوکر است ، نه باوری مردمی ؛ (( پرسوناژ)) رمان است ، نه آدمی تاریخی.))
در رومانی هم از کهن ترین ایام ، این اعتقاد در میان مردم ، رواج داشته است که مرده ممکن است از گور برخیزد و خون زندگان را بیاشامد. این باور متضمن این یقین است که با مرگ ، ضرورتا نه جان یا نفس از بین می رود و نه الزاما جسد یا قالب نفس و بنابراین مرده ناگزیر باید به این قالب خوراک برساند. به علاوه بنا به اصول کلیسای ارتودوکس که مردم رومانی بدان کیش پابندند ، زمین ، جسد مرده ای را که ملعون الهی است به خود نمی گیرد و آن جنازه ، خاک نمی شود. به بیانی دیگر جسد کسی که تکفیر و لعنت شده ، حکما بی آنکه فساد پذیرد ، نمی ریزد و نمی پوسد و آن نگونبخت در حالی که نه مرده است و نه زنده ، یعنی زنده بلا و مرده بلاست ، شبها گشت می زند و فقط روزها در گور می خسبد ، تا انکه روزی آمرزیده شود و آرام گیرد.
خصوصیات خون آشامان
خون آشام مرده ایست زنده که شبها از گورش بیرون می خزد و خون زندگان ( انسان یا حیوان ، زن یا مرد و غالبا زنان جوان و زیبا ) را می مکد، و قربانیانش ، خود، خون آشام می شود. از گزند زمان مصون است و مادام که خون بیاشامد ، نمی میرد و زنده و شاداب و نیرومند می ماند و به همین جهت خون آشام ، هیچگاه با دیگران طعام نمی خورد. مرجحا شبهای مهتابی ، از تابوتش بر می خیزد و با نخستین بانگ خروس ، به درونش می خزد، چون از روشنایی می رمد ، ولی در تاریکی می بیند. می دانیم که خروس نماد خورشید است و بانگش نشان برامدن افتاب و در مسیحیت ، همچون عقاب و بره ، نماد مسیح و مبشر روز رستاخیز . بنابراین طبیعتا دراکولا که تنها در ظلمت شب می تواند از گورش برخیزد و به راستی ، سلطان قلمرو ظلمت و مرگ است ، از خروس که مظهر نورانیت است ، واهمه دارد. با مشاهده صلیب نیز وحشت زده می شود و عقب می نشیند ، می خروشد و می گریزد. از آب مقدس و به طور کلی آب هم می ترسد، زیرا اب نشانه تفضل و برکت خداوندی است. خون آشام سایه ندارد، زیرا اشباح و شیاطین فاقد جسم مادی اند و به همین دلیل فقد جسمیت ، تصویرشان در آینه نیز نمی افتد. ازینرو در کاخ کنت دراکولا هیچ آینه ای نیست و آینه ، موجب هراس و نفرت اوست. بنابراین ((مردی که سایه اش را گم کرده)) مخلوق شیطان است. خون آشام از بوی سیر هم بدش می آید ، زیرا از قدیم گفته اند که مار از بوی سیر بیزار و گریزان است و سیر ، درمان دیوانگان است و موجب فرار ارواح خبیثه و وسیله مصون ماندن چارپایان از گزند درندگان و نیش مار و عقرب. خون آشام قدرتی فوق انسانی دارد. می تواند از لای دری نیمه باز و یا سوراخ کلید بگذرد و از لوله بخاری ، فرود اید و به صورت های پروانه و مار و گرگ و سگ و خفاش مسخ شود و در پناه مه که خود می آفریند، از دیده ها پنهان ماند. اما با طلوع خورشید ، این قدرتهای شوم ، پایان می گیرند
خون همواره سرشار از خصائصی شگرف و گاه اسرارآمیز از جمله نژادگی ، دلاوری و پهلوانی به نظر رسیده است ، و چنین می نموده که مایه گرمی حیات و به منزله آتش کامن در کالبد است. در قدیم جنگجویان ، خون دشمنان دلیرشان را که در کارزار کشته شده بودند، می آشامیدند ، تا از فضایل جنگاوری و پردلی شان ، بهره مند شوند ، زیرا خون ، جان و روان پیکر محسوب می شود و گویی از خورشید می تراوید. چنانکه کیمیاگران اعتقاد داشتند که حجر فلسفی(کبریت احمر)، قرمز رنگ است و بدین جهت نشان از خورشید دارد. بنابراین خونی که خون آشام می مکد، ماده سیال حیات قربانی اوست ، یعنی انرژی و مایع جانبخش کالبد است. از اینرو در جادوگری تصور می رفت که با آشامیدن خون ، عمر دراز می شود یا جوانی باز می آید و پیری و فرسودگی ، رخت بر می بندد. و بنابراین خون ، شانی بس والا و اعجاز آفرین و حتی مقامی الوهی داشت.
در مسیحیت ، خون نماد استعلا و استکمال است. مسیح خونش را برای بشر نثار کرد. خون مسیح که از زخم پهلویش بر سر دار ، می چکید و یوسف رامه ای آنرا در جامی گرد آورد و نگاه داشت ، مبشر حیات نو به برکت جانفشانی مسیح و نیز نشانه روح پاک و مبری از لوث گناه است. کشیش در نماز جماعت جرعه ای شراب می نوشد که نمودار خون مسیح است. این شراب ، به اعتقاد مسیحیان ، شربت جاودانگی است ، خونی است که به گناه آلوده نشده ، و مایه تجدید حیات است، چون مسیح می گوید: (( هر که تنم را بخورد و خون مرا بیاشامد ، حیات جاودان دارد و من در روز بازپسین او را زنده خواهم ساخت)). مسیحی مومن ، خون رمزی مسیح را می آشامد تا حیات لایزال یابد و دراکولا خون امت مسیح را تا زنده بماند. بنابراین ، دراکولا همتای دجّال و نقیض و ضد مسیح است.
اما در تورات و قرآن کریم آشامیدن خون به همین دلیل که ((خون جان است)) منع شده است.
دراکولا ، البته خون مسیح را نمی نوشد ، بلکه مایع حیاتی جانوران و یا همنوعانش را می مکد تا زنده بماند. شایان ذکر است که اکثر مردم رومانی چنانکه می دانیم ، ارتودوکس مذهب و یا تحت تاثیر آن کیش اند و در مذهب ارتودوکس ، خون مایه زندگی است و جذب خون به معنای کسب نیروی حیاتی. پس مرده ، با مکیدن خون زنده، گوهر زندگی را از او باز می ستاند و خود، زندگی می یابد. آیا دراکولا که نه مرده است و نه حقیقتا زنده ، کاری جز این می کند؟
خون آشام ، مثل اعلای بقای جسم فاقد نفس است و به همین جهت می خواهد با مکیدن خون موجودی زنده ، نفس اش را برباید و مالک شود و بنابراین روان دزد است ، پس لامحاله موجودی شیطانی است ، شیطانی که قادر است زندگان را اسیر و اجیر و بنده و برده خود کند و نیز می توان مردگان را به آزار زندگان وادارد.خون آشام ، به مثابه بختک و کابوس است و آیینش ، ستیزه جویی با خدا و مشیت الهی است.
در این اسطوره ، آدمی ، اگر هم فرشته خوست ، همزادی دارد اهریمنی که در درونش لانه ساخته است و همواره وسوسه اش می کند که نابخردانه و بی پروا ، زیاده خواه و فرازجو باشد و اگر خداباور است ، فرعون وار با خالق خویش لاف برابری زند. انسان محل سهو و نسیان است و جایزالخطاست و شیر خام خورده است و به امید و آرزو زنده است و از سودا خالی نیست ، ولی به قول صاحب مرزبان نامه:
آدمی را درین کهن برزخ هم ز مطبخ دریست در دوزخ
اما آدمی که معصوم نیست ، گاه با دشمن جانش ، در سر ضمیر خویش ، گلاویز می شود و دست و پنجه نرم می کند و گاه او را در وجود شخصی بیگانه و اغواگرا ، ممّثل و مجسم می سازد ، و بدینگونه همه خواست های پنهانی و نگفتنی را به غریبه ای بدخواه و دشمن خو منسوب می دارد، ولی طبیعتا در هر حال با پاره ای از ذات خود در ستیز و آویز است.
مثلا روانشناسان گفته اند که (( خون آشام)) ، همانند جنایتکار و مبتلایان به جنون شیدایی و افسردگی ، مظهر گرایش های منحرف و گژخویی های انسان و نمایشگر تکانه و سائقه ای طالب حیاتی مستقل و لگام گسیخته و فارغ از قید و بند عقل و ایمان است و بنابراین در غالب اینگونه داستان ها و اسطوره ها ، هیولا و قربانیش ، نمودگار دو پاره از وجود آدمی اند ، یعنی آرزوهای مگو و بیم و هراسی که آن خواست های ناگفتنی در دل می افکنند و طرفه آنکه خون آشام خود ، موجودی دو سوگراست: هم می ترساند و هم افسون می کند. به علاوه عمرش از حد معمول بسی درازتر است و این طمع خام هر آدمی است ، اما در عوض یک تن از تشویش انگیزترین شخصیت های افسانه ای ، انسانی است که هرگز پیر نمی شود و با ربودن بهره ای از حیات دیگران ، می تواند تا بینهایت زیست کند. این آرزویی است که ممکن است در هر کس بجوشد و بنابراین طبیعی است که آنرا بر هیولایی خون آشام بتاباند ، تا خود قرار دل و آرام جان یابد. به گفته روانشناسانی که به دو سوگرایی انسان نظر دارند ، قربانی خون آشام ، جنبه انفعالی و وحشت زده انسان و هیولا ، صورت فاعلی و وحشت انگیز هموست
منبع:بوگلر