عشق
یکشنبه 85/12/6
12:46 عصر
نظر
تو دیگه فرقی نداری با عاشقای سر راهی
همونا که می کشونن ، ما رو تا ته گمراهی
آدما رو من شناختم تو که باور نداری
چه دلایی این جا هست ، دلایی پر از سیاهی
تو هم فرقی نداری با آدمای دور و اطراف
آدمایی که با دروغ می برنم تا تباهی
آسمونم با ما قهره ، ناز می کنه واسه باریدن
یه وقتی دلش بگیره می باره گاه گاهی
از اون گوچه خیالی دیگه چیزی جا نمونده
به جز تصویر دو چشمت و حسرت یه نگاهی
هر چی تا به حال کردم همشون یه اشتباه بود
خدا هم ما رو بخشیده اگه هم کردیم گناهی
حالا دیگه دنیا مثل تُنگِ با یه مشت اب گل آلود
من اون اسیر و تنها خسته ام مثل یه ماهی